يادداشت سردبير٬ شماره ٢۵۴
سياوش دانشور
اروپا از روزنه انتخابات

انتخابات در سيستم هاى مبتنى بر دمکراسى نيابتى چيزى جز دست بدست شدن قدرت بين احزاب طبقه حاکم نيست. شهروندان٬ کسانى که حق راى دارند٬ در بهترين حالت نارضايتى و خسته شدنشان از اين يا آن حزب بورژوائى را با چرخش مقطعى به سوى حزب رقيب نشان ميدهند. مردم نه تاثيرى واقعى در سرنوشت انتخابات و تعيين سياستهاى آينده دولتها دارند و نه دولتها و مجالس بسيار دمکرات نظر شهروندان را راجع به تصميمات اليت سياسى بورژوازى مى پرسند. انتخابات در شرايط عادى کارنوالى است که براى دوره اى محدود رنگ و بوى فضاى عمومى و رسانه ها را تغيير ميدهد. فرداى انتخابات همه چيز عادى ميشود و وعده هاى ارزان دوره انتخاباتى گوشه اى گم و گور ميشوند.

انتخابات هاى اخير در فرانسه٬ يونان٬ و انتخابات محلى در ايتاليا در شرايط تماما متفاوتى برگزار شدند. شرايطى که بحران اقتصادى جهان سرمايه دارى چهارچوبهاى قديمى تر را بى اعتبار و يا دستکم در هاله اى از ابهام فرو برده است. اين انتخابات ها اگر چه از نظر تقويمى تکرار سيکليک انتخاباتهاى سيستم دمکراسى اند اما در دنياى واقعى روزنه اى بودند که تناقضات بنيادى جوامع امروز را در سطح معينى روى صحنه آوردند. بويژه در فرانسه و يونان و ايتاليا٬ و فردا در کشورهاى ديگر٬ نسيم جديدى وزيدن گرفت. يک چرخش به چپ آشکار اجتماعى عليه سياستهاى دست راستى البته همراه با تناقضات تاکنونى اش به صحنه آمد. انتخابات دريچه اى بود که بطور سلبى بى اعتبارى سياستهائى و هموار کردن راه رفتن بسوى سياستهائى ديگر کوبيده شود. راهى که انتهاى آن را ضرورتا سکانداران مجالس و کاخهاى رياست جمهورى و تناسب قواى کنونى ترسيم نميکند. کل اين ماجرا مقدمه اى بر دوران جديدى از کشمکش سياسى و طبقاتى است که سرنوشت کل جامعه را بشمول کابينه ها و احزاب تازه بقدرت پرتاب شده تعيين ميکند. روندى که خلق الساعه نبود٬ زمينه هاى اجتماعى داشت٬ نبردهاى قديمى ترى را پشت سر گذاشته بود٬ و برآيند آن از دريچه انتخابات رخ نمود.

بعنوان ترسيم تمايز اين انتخاباتها با مراسمهاى مشابه پيشين بايد عنوان کرد که اينبار برخلاف دوره هاى قبل مردم در سطح وسيعى در انتخابات شرکت کردند. در همان يونانى که سال گذشته ميگفتند "خائن ها در پالمان نشسته اند و عليه ما قانون تصويب ميکنند" و تلاش داشتند پارلمان و مراکز دولتى را تسخير کنند٬ در همان اسپانيائى که مردم ميگفتند "انتخاب بين چپ و راست انتخاب بين طاعون و وباست"٬ در همان فرانسه اى که نرخ شرکت کنندگان در انتخابات و روى آورى به طيف چپ وسيعتر از دو دهه گذشته است٬ در همان ايتاليا که جوک مردم برلوسکونى و مافياى دولتى و رسانه اى شده بود٬ اشتباه است اگر فکر کنيم يکباره نور معرفت دمکراسى و انتخابات در دل مردم تابيده است. خير٬ اين دمکراسى نيست که اعتبارى بيش از گذشته يافته است بلکه تشديد بحران اقتصادى٬ ورشکستگى سياستهاى جناح هاى چپ و راست بورژوازى٬ و در عين حال فقدان يک آلترناتيو قدرتمند و سوسياليستى است که به راى سلبى و شرکت وسيع در انتخابات ميدان داده است. انتخابات روزنه اى بود که کارگران و شهروندان تلاش کردند تا مهر کشمکشهاى پايه اى تر را به روند سياسى بکوبند. 

نه به سياستهاى رياضت اقتصادى
در فرانسه و يونان و ايتاليا انتخابات صحنه اى شد که مردم به سياستهاى رياضت اقتصادى نه بگويند. اين "نه" البته جديد نبود و سابقه اى از کشمکش و نبرد خيابانى و اعتصابات و اعتراضات گسترده راديکال در سالهاى گذشته دارد. آنچه جديد بود انعکاس اين "نه" در اردوى بورژوازى و تبديل شدن آن به يک قلمرو تبليغاتى در انتخابات بود. اما وقتى نيروهاى طبقه حاکم و اپوزيسيون بورژوائى خود راسا پرچمدار سياستهائى ميشوند که عمدتا قبلتر مجرى آن بودند٬ ديگر مسئله فرق ميکند. صحنه نبرد جديدى باز شده است که فرجام آن کشورى نيست بلکه اروپائى و چه بسا جهانى است و به سهم خود بحران سياسى و اقتصادى را تشديد خواهد کرد. اين روند محصولات جديدى ببار مى آورد و نيروهاى سياسى جديدى در صحنه سياست قد علم ميکنند. آرايشهاى جديدى را در صفوف بالا و پائين موجب ميشود و کشمکش طبقاتى اشکال عريان ترى خواهد گرفت. اهميت "نه" به سياستهاى رياضت اقتصادى در اين انتخاباتها بحرانى است که ايجاد کرده است و همه را به تکاپو انداخته است.

يونان
در يونان احزاب اصلى و سنتى راست و سوسيال دمکرات و جريانات طرفدار سياستهاى اعمال رياضت اقتصادى دچار سقوط آزاد شدند. متقابلا هر نيروى سياسى که خواهان پايان دادن به اين سياستها بود راى بخشى از شهروندان را گرفت. از نيروهاى فاشيست و ناسيوناليست مرکز تا نيروهاى حزب کمونيست پرو سوويت سابق و جبهه چپ راديکال رشد جهشى داشتند. انتخابات يونان دولت جديدى را سر کار نياورد بلکه بحران دولت را تشديد کرد. بحرانى که قبل از اينکه در يونان حل و فصل شود در کرويدورهاى اتحاديه اروپا و کانونهاى جهانى مورد توجه است. بحرانى که يکبار ديگر خطر فروپاشى اتحاديه اروپا و پول واحد يورو را به سوال اصلى تبديل کرد. بحرانى که دو راهى تبعيت از سياستهاى رياضت اقتصادى اروپا يا جهتگيرى ناسيوناليسم اقتصادى و جدا کردن سفره ها را مقابل نيروهائى گذاشت که به جلو صحنه سياست پرتاب شده اند.

يونان کوچولو بار ديگر به معضلى جهانى تبديل شده است. گسترش چپگرائى و اعتراضات راديکال کارگرى و سياست کنترل کارگرى ميرود تا صحنه سياست را تماما عوض کند. اما پيروزى اين اردو در گرو پاسخ دادن به سوالات بنيادى ترى است. رويدادهاى فرانسه تنها و صرفا ميتواند بعنوان يک نقطه مساعد براى يونان عمل کند اما نميتواند يونان را نجات دهد. اگر طبقه کارگر يونان از نظر اقتصادى به سياست کمتر کردن فشار اقتصادى و پرداخت بدهى ها رضايت دهد٬ و از نظر سياسى حول ناسيوناليسمى بسيج شود که فاصله اى از حزب فاشيستى آن دارد٬ که بنظر ميرسد اين تنها راه ميانى و نقطه سازش جناح ها برسر معضلات کنونى است٬ شايد براى دوره اى کوتاه تعادل جديدى برقرار شود. اما اين تعادل نيز پايدار نخواهد بود. خيلى سريع سياست سرکوب دولتى که متعهد به يونان اروپائى است از يکسو و سياست کار و رفاه و آزادى از سوى ديگر که حرف دل ميليونها خانواده کارگرى است٬ صحنه سياسى يونان را با اعتراضات راديکال و ضد حکومتى روبرو ميکند.

اشتباه تاريخى کمونيستها و راديکالهاى يونان در مقطع کنونى اينست که در تقابل با سياستهاى رياضت کشى اقتصادى اروپا و بانک جهانى حول سياستهاى ناسيوناليستى بسيج شده اند. اتحاذ اين سياست اگر انعکاسى از نارضايتى مردم و طبقه کارگر يونان است اما در عين حال تمايزشان را در اين قلمرو با سياستهاى راست افراطى مخدوش ميکند. هنوز اردوى چپ يونان از اتخاذ يک سياست انترناسيوناليستى و کارگرى و سوسياليستى در قبال بحران اقتصادى رنج ميبرد و هيمن پاشنه آشيل ميتواند زمينه شکستهاى سنگين آتى شان را فراهم کند. 

فرانسه
سقوط سارکوزى را بايد بمثابه پيش درآمدى براى تشديد بحران در آلمان و سقوط مرکل ارزيابى کرد. آلمان و موج جديد اعتصابات کارگرى در آلمان ميتواند بار ديگر جناح چپ بورژوازى آلمان را بقدرت نزديک کند. اما سقوط سارکوزى و پيروزى سوسيال دمکراتهاى فرانسه شاخصى و آئينه اى براى انعکاس رشد راديکاليسم اجتماعى در جامعه فرانسه است. بطور کلى چپ ها و بويژه جبهه چپ و طيف چپ راديکال فرانسه است که بدرجه اى که روى تمايلات عمومى و خواستهاى واقعى جامعه انگشت گذاشت به همان درجه توانست راستها را فلج کند و بويژه در دور دوم با حمايت از اولاند و حزب سوسياليست توانست پايان سارکوزى دست راستى را اعلام کند.

تناقض در فرانسه اينست که اولاند و موئتلفينش نميتوانند کار خاصى براى مردم ناراضى فرانسه و بويژه طبقه کارگر و بيکارى گسترده صورت دهند. اولاند از همان ابتدا روى يورو سنتريسم کوبيد و بعنوان رئيس اروپا ظاهر شد. اين اگر پيامى به مرکل و شرکا بود در عين حال تلاشى بود براى بسيج ناسيوناليسم فرانسوى. اما اين مانورها و سخنرانى هاى پيشا و پسا انتخاباتى ارزش مصرف کوتاهى دارند. کسى که سکان حکومت سرمايه دارى در فرانسه را بدست گرفته است بناچار و عليرغم هر خرده رفرمى مجبور است منافع بورژوازى فرانسه در قلمرو داخلى و جهانى را نمايندگى کند. اولاند از اوباما نميتواند فراتر برود و تکرار کليشه هاى اوباما نيز چنگى به دل کارگران معترض فرانسه نخواهد زد.

انتخابات فرانسه اهميتش اينبود که يک قلدر ميليتاريست دست راستى که اداى ريگان و بوش و تاچر در مى آورد را ساقط کرد و شرکاى جهانى و موسسات مالى ذيربط را با مشکلات جديدى روبرو کرد. اما اهميت اساسى اين انتخابات عروج نيروهاى چپ در مقابل اردوى راست بشمول فاشيستها بود که در دوره بحران اقتصادى همواره تلاش ميکنند روى سياستهاى ناسيوناليستى و ضد کارگرى نيرو بسيج کنند. فرانسه ميرود که صحنه کشمکش هاى راديکال ترى عليه بورژوازى باشد و سهمش را در تاثير روى روندهاى اروپائى ادا کند. مهم در اين ميان و در دل اين کشمکش هاى طولانى اين واقعيت است که هر روز ضرورت عروج يک نيروى واقعا کارگرى و کمونيستى که روى پاى خودش بايستد عريان تر و عينى تر ميشود.

استثنا روسيه
در اين ميان بايد انتخابات روسيه و بقدرت رسيدن مجدد پوتين را استثنا کرد. داستان روسيه تنها اين نيست که باندهاى مافيائى٬ اريستوکراسى جديد طبقه بورژوا و سازمانهاى جاسوسى سرنوشت قدرت در کرملين را تعيين ميکنند. داستان روسيه الزامات يک روسيه کمر راست کرده از سقوط بلوک شرق٬ عروج يک رقيب جهانى و نظامى قدرتمند و قلدر٬ و سهم خواهى در جدال جهانى برسر حوزه هاى نفوذ و قدرت است. اما در همان روسيه نيز چرخش به سياستهاى سنتى چپ و قدرتگيرى جرياناتى که بدرجه اى دولت را در قبال جامعه مسئول ميدانند چشمگير است. مضافا اينکه هر سال قدرتى که کارگران در اول مه بميدان مى آورند سير صعودى دارد و همين روند ميتواند اين اميد را احيا کند که مبارزه طبقاتى در روسيه روى صفحه جديدى مستقل از تقابلهاى سنتى جناح هاى راست و چپ و ناسيوناليست طبقه حاکم روى صحنه بيايد. *

٩ مه ٢٠١٢